-
برای عزیز دلم
شنبه 22 فروردینماه سال 1394 11:17
به تو احساسی دارم که بی نهایت کمشه هرجا می رم دل من عشق تو دور و برشه نمیدونی برای تو دلم چه جوری تنگه وقتی به تو فکر می کنم چقد برام قشنگه خیلی دوستت دارم من از فکر تو شبا بیدارم من از زندگی بی تو بیزارم عزیزم خیلی دوستت دارم خیلی دوستت دارم واسه تو چیزی کم نمیذارم واسه تو حوشبختی میارم عزیزم خیلی دوستت دارم گذر زمان...
-
خاطرات
یکشنبه 28 دیماه سال 1393 17:34
خاطراتت صف کشیده اند ! یکی پس از دیگری … حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند ! و من … فرار می کنم از فکر کردن به تو مثل رد کردن آهنگی که … خیلی دوستش دارم خیلی ! . . . شاید تو… سکوت میان کلامم باشی! دیده نمیشوی اما من تو را احساس می کنم! شاید تو …. هیاهوی قلبم باشی! شنیده نمیشوی اما من تو را نفس می کشم! ....
-
ارامش...
پنجشنبه 13 شهریورماه سال 1393 09:19
درگیر رویای توام منو دوباره خواب کن دنیا اگه تنهام گذاشت، تو منو انتخاب کن دلت از آرزوی من، انگار بی خبر نبود حتی تو تصمیمای من، چشمات بی اثر نبود خواستم بهت چیزی نگم، تا با چشام خواهش کنم درارو بستم روت، تا احساس آرامش کنم باور نمی کنم ولی، انگار غرور من شکست اگه دلت میخواد بری، اصرار من بی فایدست هر کاری می کنه دلم،...
-
میدانی چقدر دوستت دارم ؟
پنجشنبه 13 شهریورماه سال 1393 09:17
دوستت دارم قطرات منقوش بر پنجره ی زندگی است خالق نقش طراوت دوستت دارم تحجر را به قاب تفکر فرو می برد دوستت دارم بر سطح یکنواخت سیاه و سفید زندگی برجستگی امید میدهد دوستت دارم میچکاند اشک شوق را از درون چشمان سیمی بی احساس دوستت دارم حلقه ی اتصال دلهاست در کویر بی نقش خیال سرد دوستت دارم طراوت می دوزد بر پیراهن تنهایی...
-
من همانم...
پنجشنبه 13 شهریورماه سال 1393 09:16
و قتی می گویم : دیگر به سراغم نیا ! فکر نکن که فراموشت کرده ام …. یا دیگر دوستت ندارم ! نه …. من فقط فهمیدم : وقتی دلت با من نیست ؛ بودنت مشکلی را حل نمی کند ، تنها دلتنگترم میکند … ! تو مقصری، اگر من دیگر " منِ سابق " نیستم پـس من را به "مـن" نبودن محکوم نکن ! من همـانم .. همان پسر مهربون و صبور ....
-
عاشقانه
دوشنبه 20 مردادماه سال 1393 10:33
دلم یک عاشقانه می خواهد... یک عشق بازی ناب... دلتنگی بی حساب... سر به خاک چشمان پرآب... دلم... نه تنها دلم که نه همه ی ذرات وجودم برای وست داشتن تنگ شده است...
-
تنهایی...
دوشنبه 20 مردادماه سال 1393 10:31
دلیل تنهایی ام را تازه فهمیدم وقتی محبت کردم تنها شدم وقتی دوست داشتم تنها ماندم دانستم که باید تنها شد و تنها ماند تا خدا را فهمید...!
-
تنهایی
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 17:34
اگه دیدنت نباشه دیگه چشمامو نمیخوام توی هر لحظه باهامی تو نباشی خیلی تنهام دیکه این دنیای بی تو واسم ارزشی نداره فکر رفتنت عزیزم منو آروم نمیذاره تو تموم آرزومی نگو دیره که میمیرم
-
نوشتن
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1391 12:51
چرا می خواهی برایت نامه بنویسم؟ چرا می خواهی-با نوشتن-مانند انسان در عصر سنگ در برابرت برهنه شوم! تنها نوشتن مرا برهنه می کند! وقتی حرف میزنم هنوز پاره هایی از لباسهایم بر تنم می مانند اما هنگام نوشتن... رها و سبک می شوم! چون گنجشکی که وزن ندارد! هنگام نوشتن از چنگ قانون جاذبه می گریزم سیاره ای چرخان می شوم در مدار...
-
پرواز
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1391 12:39
گفتی:دوستت دارم! و من به خیابان رفتم فضای اتاق برای پرواز کافی نبود!
-
دوست داشتن
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1391 12:35
می نویسم از تو.از تو ای شادترین ای تازه ترین نغمه ی عشق تو که سر سبزترین منظره ای تو که سرشارترین عاطفه را نزد تو پیدا کردم و تو که سنگ صبورم بودی در تمام لحظاتی که خدا شاهد غصه و اندوهم بود... به تو می اندیشم! به تو می بالم و از تو می گیرم هرچه انگیزه درونم دارم من شباهنگام آن دم که تو را نزدخودمیبینم بهترین آرامش...
-
حرف های نگفته
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1391 12:22
نمیتوان در واژه گنجاند احساس مرا به تو احساس من به تو نیرومندترین احساسی ست که تاکنون داشته ام با این حال هنگامیکه میخواهم آنرا به تو بگویم یا حتی آنرا برایت بنویسم واژه ای را نمیابم که حتی بتواند احساس نزدیک به ژرفای احساس مرا بیان کرد و گرچه نمیتوان جوهر چنین احساس شگفت انگیزی را بیان کرد میتوانم بگویم در کنار تو چه...
-
برا زهرای مهربانم
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 13:09
سلام عزیز دلم.سه روز دیگه تولدته پیشاپیش بهت تبریک میگم ایشالله صدوبیست سال زنده باشی.خیلی خیلی دوست دارم. دوست محشری هستی. بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
-
ماه من غصه چرا
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 13:22
ماه من،غصه چرا؟! آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخ ماه من،غصه چرا؟! آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر، به ما میخندد! نه شکست و نه گرفت! بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار،دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت، تا بگوید که هنوز،پر...
-
آهای فریاد فریاد عزیزم داره میاد
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 13:19
عقربه های ساعت از نیمه شب گذشته اند توی این ایستگاه متروک من منتظر نشسته ام آدمای رنگ و وارنگ میان ومیرن اما هیچکدوم واسه من مث تو نمیشن بیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا این ایستگاه آخره این دل طاقتش تموم شده منتظرتم تا وقتی بیای
-
تقدیم به اونی که دوسش دارم ولی باورم نداره
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 13:17
عشق یعنی راه رفتن زیر باران عشق یعنی من می روم تو بمان عشق یعنی آن روز وصال عشق یعنی بوسه ها در طوله سال عشق یعنی پای معشوق سوختن عشق یعنی چشم را به در دوختن عشق یعنی جان می دهم در راه تو عشق یعنی دستانه من دستانه تو عشق یعنی مریمم دوستت دارم تورو عشق یعنی می برم تا اوج تورو عشق یعنی حرف من در نیمه شب عشق یعنی اسم تو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 13:16
من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم. ای بهار زندگی ام اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد برگرد باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار...
-
عمیق ترین درد زندگی
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 13:15
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست، بلکه اینه که یکی درد و مشکلشو بهت بگه و تو ببینی که داره دستی دستی خودشو نابود می کنه و هیچ کاری از دستت بر نمی آد و مجبوری تو تنهایی گریه کنی و داد بکشی که ای کاش نبودی، نمی شنیدی و نمی دیدی این همه درد را در حالی که کاری از دستت بر نمی آید.....
-
تنها نیستیم
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 13:12
تو که در باور مهتابی عشق رنگ دریا داری،فکر امروز باش،به کجا می نگری؟زندگی ثانیه ایست،وسعت ثانیه ها را میفهمی؟می شود مثل نسیم بال در بال پرستو،بوسه بر قلب شقایق ها بزنیم. هیچکس تنها نیست ما خدا را داریم
-
بنده خدا
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 13:11
منم زیبا،که زیبا بنده ام را دوست میدارم تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود تو غیر از من چه می جویی؟ تو با هر کس به غیر از من چه می گویی؟ تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟ هزاران...
-
دل بستن یا نبستن
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 13:05
هرگز تو این دنیا به کسی دل نبند چون این دنیا اینقد کوچیکه که 2 تا دل کنار هم جا نمیشن...... ولی اگه به کسی دل بستی دیگه رهاش نکن چون این دنیا اینقد بزرگه که دیگه پیداش نمیکنی.......
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 12:24
چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد و او هنوز شکوفاست بین آدمها کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند غروب زمزمه پیداست بین آدمها چه می شود همه از جنس آسمان باشیم طلوع عشق چه زیباست بین آدمها تمام پنجره ها بی قرار بارانند چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها به خاطر تو سرودم...
-
باید تورو پیدا کنم
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 17:12
باید تو رو پیدا کنم ... باید تو رو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست با اینکه بی تاب منی بازم منو خط میزنی تو با خودت هم دشمنی .... کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 17:06
عاشقانه فرصتی برای ما... دور بودن معنای فراموشی نیست فرصتی است برای دلتنگی ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 17:00
زندگی یعنی بخند هر چند که غمگینی ببخش هر چند که مسکینی فراموش کن هر چند که دلگیری عشق بورز حتی با دیدنِ بی مهری مایوس نشو حتی در اوج ناامیدی زندگی یعنی همین تضادهایی که بارها به چشم دیدی….
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 16:58
وقتی دستاتو تو دستم می گیرم ابریشم دیگه رونقی نداره , وقتی برق چشماتو می بینم الماس دیگه برقی نداره , طلا و جواهر ارزششو از دست می ده وقی موهای طلایی تو خود نمایی می کنه , بیچاره غنچه پیش لبات رنگ می بازه و بیچاره من که نمی دونم چطوری توصیفت کنم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 16:55
وقتی نگاهم به نگاهت گره می خوره و تمام وجودم تو دریای چشمای قشنگت غرق می شه و آروم با لبخندت لبخند می زنم می خوام با تمام وجود حس کنی من کنارتم و اون وقتی که دستای لطیفتو تو دستام می گیرم و با احساس گرمی اون آروم می شم و با حرارت اونو فشار می دم می خوام با تمام احساست درک کنی که دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 16:51
قهر اصلا چیز خوبی نیست.باهم آشتی باشین باشه؟
-
ردپای نهم
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 16:39
حرف دل من خدایی دارمُ که در این نزدیکی است نه در آن بالاها! مهربانُ خوبُ قشنگ... چهره اش نورانیست گاه گاهی سخنی میگوید با دل کوچک منُ ساده تر از سخن ساده من او مرا می فهمد! او مرا می خواندُ او مرا می خواهدُ او همه درد مرا می داند... یاد او ذکر من است در غم ودر شادی چون به غم می نگرمُ آن زمان رقص کنان می خندم... که خدا...
-
ردپای هشتم
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 16:38
ای کاش روزهای با تو بودن هیچ گاه به پایان نرسد ای کاش روزهایی را که برای دیدنت ساعت ها و ثانیه ها رو شمارش می کنم به پایان نرسد می ترسم.می ترسم از اینکه دیگر تورا نبینم می ترسم از اینکه دیگر سخنان شیرین، خنده های دلنشینت را نبینم می ترسم آغوشت رو از دست بدهم می ترسم که دگر هم صحبت باد و باران شوم می ترسم که آواره...