روزهای من

میخوام همیشه بخندم

روزهای من

میخوام همیشه بخندم

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها

باید تورو پیدا کنم

باید تو رو پیدا کنم
شاید هنوزم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی
تقدیر بی تقصیر نیست
با اینکه بی تاب منی
بازم منو خط میزنی
تو با خودت هم دشمنی ....
کی با یه جمله مثل من
میتونه آرومت کنه
اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه
دلگیرم از این شهر سرد
این کوچه های بی عبور
وقتی به من فکر میکنی
حس میکنم از راه دور
آخر یه شب این گریه ها
سوی چشامو میبره
عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره
باید تورو پیدا کنم ...............




عاشقانه

دور بودن معنای فراموشی نیست
فرصتی است
برای دلتنگی ...

 

زندگی یعنی بخند هر چند که غمگینی

ببخش هر چند که مسکینی

فراموش کن هر چند که دلگیری

عشق بورز حتی با دیدنِ بی مهری

مایوس نشو حتی در اوج ناامیدی

زندگی یعنی همین تضادهایی که بارها به چشم دیدی….

وقتی دستاتو تو دستم می گیرم ابریشم دیگه رونقی نداره , وقتی برق چشماتو می بینم الماس دیگه برقی نداره , طلا و جواهر ارزششو از دست می ده وقی موهای طلایی تو خود نمایی می کنه , بیچاره غنچه پیش لبات رنگ می بازه و بیچاره من که نمی دونم چطوری توصیفت کنم