عمیق ترین درد زندگی مردن نیست،
بلکه اینه که یکی درد و مشکلشو بهت بگه
و تو ببینی که داره دستی دستی خودشو نابود می کنه و
هیچ کاری از دستت بر نمی آد و
مجبوری تو تنهایی گریه کنی و داد بکشی
که ای کاش نبودی، نمی شنیدی و نمی دیدی
این همه درد را در حالی که کاری از دستت بر نمی آید.....
تو که در باور مهتابی عشق رنگ دریا داری،فکر امروز باش،به کجا می نگری؟زندگی ثانیه ایست،وسعت ثانیه ها را میفهمی؟می شود مثل نسیم بال در بال پرستو،بوسه بر قلب شقایق ها بزنیم.
هیچکس تنها نیست ما خدا را داریم
منم زیبا،که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه می جویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه می گویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟ که میترساندت از من؟
رها کن آن خدای دور، آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را
این منم پروردگارمهربانت، خالقت، اینک صدایم کن مرا
با قطره اشکی به پیش اور دو دست خالی خودرا
با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام آیا عزیزم حاجتی داری؟ بگو جز من کس دیگرنمیفهمد
به نجوایی صدایم کن، بدان آغوش من باز است
رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم, شروع کن؛ یک قدم با تو، تمام گامهای مانده اش با من
تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم
هرگز تو این دنیا به کسی دل نبند چون این دنیا اینقد کوچیکه که 2 تا دل کنار هم جا نمیشن...... ولی اگه به کسی دل بستی دیگه رهاش نکن چون این دنیا اینقد بزرگه که دیگه پیداش نمیکنی.......