روزهای من

میخوام همیشه بخندم

روزهای من

میخوام همیشه بخندم

بنده خدا

منم زیبا،که زیبا بنده ام را دوست میدارم  
تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید

 ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه می جویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه می گویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم

 مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟ که میترساندت از من؟

رها کن آن خدای دور، آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را

این منم پروردگارمهربانت، خالقت، اینک صدایم کن مرا

با قطره اشکی به پیش اور دو دست خالی خودرا

با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام آیا عزیزم حاجتی داری؟ بگو جز من کس دیگرنمیفهمد

به نجوایی صدایم کن، بدان آغوش من باز است

 رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم, شروع کن؛ یک قدم با تو، تمام گامهای مانده اش با من

تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد