شکستم چه بی صدا ... هم تو را و هم خودم را ...
می شکنم هر روز ...
می شکنم تا از شکسته های وجودم نور جوانه بزند ...
می شکنم تا بزرگ شوم ...
می شکنم تا عبرت بگیرم ...
و این شکستن چه بی پایان تکرار می شود در من ...
از این پس فاصله ها را می بوسم ...
دستام از این که هست تنهاترم میشه
این روزها تکرار میکنم مدام :
دلم گرفته از خودم
خودم اسیر غم شدم
شدم غریب قصه خودم
بسته تر از هر بسته ای برای من آغوش عشق است!
این روزا همونطور که بغضمو قورت میدم به چشمام هم دستور میدم
اشکامو قورت بدن!
بذار یه بارم که شده زیر قولم بزنم
پاکش نمی کنم لااقل الان نه
بهش احتیاج دارم ، تو درک میکنی نه؟